آخرین عناوین
پربیننده ترین عناوین
|
توصيههاي مهم رهبر انقلاب در اولين ماههاي دولت احمدينژاد
امكان لغزش و انحراف براي همه وجود دارد/ هميشه خودتان را در مقابل مردم بدهكار بدانيد/ از شكلگيري جماعتي خاص براي تصميمگيري اجتناب كنيد/ برحذر باش از اينكه خودشگفتى به سراغ تو بيايد/ آنهايي كه در معارف اسلامي عمق ندارند، پايشان ميلغزد
كم كم به پايان عمر دولت دهم نزديك ميشويم و چند ماهي بيشتر از عمر آن باقي نمانده است. دولتي كه مانند همهي دولتهاي ديگر داراي محاسن و معايبي بود و شايد چنين روزهايي، زمان بازخواني كارنامهي عملكردي آن باشد. به گزارش بولتن، دولت احمدينژاد اما در آخرين سال عمر خود همراه با عملكردهاي عجيب و غريبي بود و همينها موجب شد تا در نزد افكار عمومي محبوبيت خود را كاهش دهد. بنابراين اين سؤال مهم است كه بپرسيم چرا دولت احمدينژاد (نهم و دهم) به چنين وضعي دچار شد؟ چه موانع و مشكلات و آسيبهايي وجود داشت كه موجب پديد آمدن چنين وضعيتي شد؟ براي پاسخ به اين سؤال، به سراغ سخنان رهبر انقلاب، آن ناخداي هميشه بيدار انقلاب رفتيم. رهبر انقلاب در تاريخ 17/7/1384 يعني زماني كه دولت نهم تازه كار خود را شروع كرده بود، در جمع هيأت دولت سخنان مهم و عجيبي را بيان كردند كه شايد بازخواني مجدد آن در اين ايام خالي از لطف نباشد. انگار كه اين سخنان مال همين روزها و حال و هوا است. رهبر انقلاب در اين ديدار كه در ماه رمضان صورت گرفت از كلام اميرالمونين(ع) بهره گرفت و از زمينهها و عواملي كه ميتواند موجب انحراف و لغزش افراد شود سخن گفت. شايد اگر توصيههاي آن روز رهبر انقلاب توسط دولتمردان جدي گرفته ميشد، امروز دولت وقت دچار چنين وضعي نبود. بر همين اساس، بولتن نيوز متن كامل اين بيانات را در ادامه منتشر ميكند. گفتني است اگرچه روي مستقيم سخن رهبر انقلاب در اين ديدار، اعضاي هيأت دولت است اما مي تواند براي همه مسئولين نظام در هر قوهاي كه هستند مفيد باشد. اين سخنان حتي براي افرادي كه قرار است خود را كانديداي انتخابات رياستجمهوري آتي كنند نيز مفيد است. حتيتر براي تك تك ما و شما خوانندگان محترم:
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم مرسوم ما در ماه رمضان كه عادتاً در جمع مسؤولان دولت ساعتى را مثل امروز هستيم،اين است كه از نصايح و مواعظ نهجالبلاغه استفاده كنيم؛ چون همهى ما به اين نصايح احتياج داريم؛ بخصوص امثال ما و شما بيشتر از ديگران به نصيحت احتياج داريم؛ چون هم در باب مسائل شخصىِ خودمان محتاج نصيحت هستيم - دل خودمان، رابطهى قلبى خودمان با خدا، حفظ خشوع و تواضعى كه لازمهى سلوك صحيح در راه انجام وظيفه است - هم از اين جهت كه وظايف مهمى در ادارهى كشور بر عهدهى هر يك از جمع ما كه اينجا هستيم، گذاشته شده؛ كه فهم منطق علوى در باب مسائل كلان ادارهى كشور از خلال اين مواعظ بهدست مىآيد. درست است كه خيلى از اينها مسائل منطقى، تحليلى و استدلالى است و جاهايى هم در اطرافش بحث شده، اما آنچه را كه انسان از لابهلاى مواعظ و توصيههاى اميرالمؤمنين مىفهمد، گاهى در روح، خيلى عميقتر و اثرگذارتر است از آنچه به صورت استدلالى و تحليلى بيان مىكنند. لذا دربارهى مسائلى كه مبتلابه ماست، سالهايى كه در جمع مسؤولان دولت بوديم، از مواعظ نهجالبلاغه نكاتى را مطرح كرديم و گفتيم؛ امروز هم همينطور است.
من قبل از اينكه اين جملات را بخوانم - كه همهى اين جملات را هم از فرمان اميرالمؤمنين به مالكاشتر انتخاب كردهام - دو سه نكتهى كوتاه را باز تذكراً عرض مىكنم: نكتهى اول اينكه گمان مصونيت از انحراف را مطلقاً در خودمان نبايد راه بدهيم؛ يعنى هيچكس نبايد بگويد وضع ما كه روشن است و مثلاً در خط صحيح و در خط دين و خدا داريم حركت مىكنيم و منحرف نمىشويم؛ نه، چنين چيزى نيست. امكان لغزش و انحراف از خط مستقيم براى همه هست و همه هم وسيلهى اجتناب از اين انحراف را دارند؛ يعنى اينطور نيست كه يك سرنوشت قطعى و حتمى وجود داشته باشد تا ما بگوييم هر كس در اين راه حركت مىكند، ناگزير بايد لغزش پيدا كند؛ نه، انسان مىتواند بدون لغزش و انحراف راه را ادامه دهد. اما مصونيت از انحراف هم تضمينى نيست كه انسان بگويد ما كه ديگر منحرف نمىشويم؛ بنابراين خاطر جمع سر را روى بالش نرمى بگذارد و از حال خودش غافل شود. هيچكدام از اين دو طرف قضيه نبايد مورد بىتوجهى قرار بگيرد.
وسيلهى پرهيز از انحراف چيست؟ وسيلهى عدم انحراف و پرهيز از انحراف چيست؟ مراقبت از خود. بايد مراقب بود. اگر از خود مراقبت كنيم، منحرف نمىشويم. اگر از خود مراقبت نكنيم، يا از ناحيهى سستى و ضعف در پايهها و مبانى عقيدتى انحراف به انسان روى مىآورد، يا از ناحيهى شهوات به انسان روى مىآورد. حتّى كسانى كه پايهها و مبانى اعتقادى آنها محكم است، شهوات نفسانى بر نگاه و بينش عقلىِ درست و عميق نسبت به خط و راه و هدف غلبه مىيابد و انسان را منحرف مىكند؛ كه ما مواردش را ديديم. در اين خصوص چند آيه در قرآن هست، اما اين آيه كه در مورد قضيهى اُحد است، خيلى انسان را تكان مىدهد. مىفرمايد: «انّ الذين تولّوا منكم يوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشيطان ببعض ما كسبوا»؛ يعنى كسانىكه در ماجراى اُحد دچار آن لغزش خسارتبار شدند و از ميدان جنگ رو برگرداندند و اين همه خسارت بر نيروى نورستهى اسلام و حكومت اسلامى وارد شد، علتش «ببعض ما كسبوا» بود؛ كارهايى بود كه قبلاً سرِ خود آورده بودند. دل دادن به شهوات و هواهاى نفسانى اثرش را اينطور جاها ظاهر مىكند. آيهى شريفهى ديگر مىفرمايد: به اينها گفته شد انفاق كنيد، ولى به تعهد خود عمل نكردند؛ لذا نفاق بر قلب آنها مسلط شد؛ «فا عقبهم نفاقا فى قلوبهم الى يوم يلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛ يعنى وقتى انسان نسبت به تعهدى كه با خداى خود دارد، بىتوجهى نشان داد و خلف وعده كرد، نفاق بر قلب او مسلط مىشود. بنابراين اگر ما بىتوجهى كنيم و تن به شهوات و هوىها بسپاريم، ايمان مغلوب و عقل مغلوب مىشود و هوى و هوس غالب؛ باز هم همان انحرافى كه از آن مىترسيديم، ممكن است پيش بيايد. بنابراين در همهى حالات انسان بايد اين گمان را داشته باشد كه ممكن است لغزش پيدا كند. هيچكس خودش را از اين خطر دور نداند. يك نمونهى اين قضيه «بَلعم باعورا» است؛ «و اتل عليهم نبأ الذى آتيناه آياتنا» تا آخر. از سخن درشت خيرخواهان نرنجيد نكتهى دوم اينكه ماها اگر بخواهيم در اين جايگاهى كه هستيم، از احتمال خطاى خودمان كم كنيم، بايد از سخن درشت خيرخواهان نرنجيم؛ يكى از راههاى سلامت اين است. البته بدخواهانى هم هستند كه سخن درشت و نرم و همه نوع سخنى دارند و از شايعهپراكنى و جنگ روانى و دروغ بستن به اين و آن واهمهيى ندارند و انسان ممكن است در دلش از آنها برنجد؛ اما كسى كه مىدانيد قصد عناد و دشمنى ندارد، ولو با لحن درشتى هم حرف مىزند، از او نبايد واقعاً برنجيد. به سخن نرم و دلنشين چاپلوسان هم دل نسپريد. اگر ما اين را رعايت كنيم، به نظر من خيلى به سود ماست. از شتابزدگي پرهيز كنيد نكتهى سوم اينكه اين حرفها خطاب به مالكاشترِ بزرگوار است و مىبينيد كه حرفهاى درشت و تلخى هم در آن وجود دارد. حضرت نصيحتهاى خيلى تلخى مىكنند كه اگر كسى اينطور ما را نصيحت كند، يكذره به ما برمىخورد. مالكاشتر كسى است كه حضرت در فرمان ديگرى او را اينطور معرفى مىكنند: «فانه ممن لا يخاف وهنه»؛ كسى است كه گمان سستىِ او نمىرود. «و لا سقطته»؛ كوتاهى در كارها به او گمان برده نمىشود. «ولا بطؤه عما الاسراع اليه احزم»؛ كندىِ او در كارهايى كه شتاب مطلوب است، مطلقاً گمان كسى را برنمىانگيزد. «و لا اسراعه الى ما البطء عنه امثل»؛ عجله و شتابزدگى او هم نسبت به كارهايى كه آرامش و تأنّى در آن مطلوب است، گمان كسى را برنمىانگيزد. يعنى انسانى است كه هم مراقب خود است و هم حكيم و داناست؛ يعنى نه در جايى كه بايد شتابزدگى نكند، شتابزدگى مىكند؛ نه آن جاهايى كه بايد با سرعت حركت كند، كوتاهى مىكند. حضرت در فرمان خود به دو امير از امراى جيش در صفين، مالكاشتر را اينگونه معرفى مىكنند. در مقابل مردم خود را بدهكار بدانيد و اما آنچه ما از كلمات حضرت در اين نامه انتخاب كرديم، چند جمله است: يك جمله اين است كه حضرت مىفرمايند «و لا تقولن انى مؤمر آمر فاطاع»؛ اينطور نباشد كه تو بگويى چون در اين كار به من مسؤوليت سپرده شد، من بايد دستور بدهم و ديگران از من اطاعت كنند. «لا تقولن» يعنى با تأكيد و مبالغه مىگويد مبادا چنين فكرى بكنى و چنين حرفى بزنى. اين روحيه كه من اينجا چون مسؤوليتى دارم، بايد بگويم و ديگران بىچون و چرا حرف من را گوش كنند، «ادغال فى القلب» است؛ دل تو را فاسد مىكند. «و منهكة للدين». منهكه، يعنى ضعيفكنندهى روح دين، ديندارى و ايمان انسان. «و تقرب من الغير» اين حالت، تغييرات ناخواسته را نزديك مىكند. اعجاب به نفس و غرور و اينكه در مسؤوليتى كه من هستم، كسى نبايد روى حرف من حرف بزند، از آن چيزهايى است كه تغيير را نزديك مىكند؛ تغييراتى كه براى انسان نامطلوب است؛ تغييرات زمانه كه آدم نمىخواهد پيش بيايد؛ يعنى مُلك و دولت و اقتدار و توانايى و فرصتهاى خدمت را از انسان مىگيرد.
يك جملهى ديگر اين است كه مىفرمايد: «انصف اللَّه و انصف الناس من نفسك و من خاصة اهلك و من لك فيه هوى من رعيتك». معناى «انصف الناس من نفسك» در عربى اين است كه داد مردم را از خودت بگير. «انصف من نفسك» يعنى داد كسى را از خودت بگير؛ خودت را در مقابل او محكوم كن؛ از خود به نفع ديگران بازخواست كن. حضرت در اينجا مىگويد: «انصف اللَّه من نفسك»؛ داد خدا را از خود بگير. معناى اين جمله اين است كه در مقابل خدا كاملاً احساس مسؤوليت بكن و خودت را در قبال تكليف الهى محكوم كن. اينطور نباشد كه خيال كنى آنچه را كه بر عهدهات بوده، به تمام و كمال انجام دادهاى؛ نه، هميشه خودت را بدهكار و مديون بدان. اين در مورد خدا. آنوقت «انصف الناس من نفسك»؛ داد مردم را هم از خودت بستان؛ يعنى هميشه در قضاوتهاى خودت مردم را حاكم و طلبگار و محِق بدان و خودت را بدهكار. البته اين معنايش اين نيست كه در موردى هم كه ظلم بخصوصى به تو دارد مىشود، باز بگويى حق با من نيست؛ نه، اين نگاهِ عمومى است. مردم مطالبات دارند، حرف مىزنند، صدايشان بلند مىشود، گاهى سر آدم داد مىكشند؛ فرض بفرماييد در ادارهيى جمعى مراجعه مىكنند و حرفى مىزنند؛ اولين فكرى كه به ذهنت مىرسد، اين نباشد كه اينها را تحريك كردهاند تا بيايند عليه من - كه هيچ تقصيرى ندارم - جنجال كنند؛ نه، اولين فكر اين باشد كه اينها مطالبهى بحقى دارند؛ من مسؤولم ببينم اينها چه مىگويند.
بنابراين هم داد مردم را از خود بستان، هم «من خاصة اهلك»؛ از كسان نزديك خودت؛ فرزند، برادر و قوم و خويش. «و من لك فيه هوى من رعيتك»؛ اگر در بين مردم قشر و جماعتى هستند كه مورد حمايت خاص تو هستند، از آنها هم داد مردم را بگير. شما به عنوان يك حاكم، يك رئيس يا يك وزير، وقتى طرفدار قشرى هستيد، قهراً به آن قشر امكاناتى تعلق مىگيرد و آن قشر تمكنى پيدا مىكند كه همين امكانِ تطاول آنها بر حقوق مردم را بهوجود مىآورد؛ پس حواستان باشد. صراط حق، نه افراط است نه تفريط يك جملهى ديگر در اين فرمانِ بسيار مهم اين است كه «و ليكن احب الامور اليك اوسطها فىالحق و اعمها فىالعدل و اجمعها لرضى الرعية». فهرست كارهايى كه انسان بايد انجام دهد، يك چيز طولانى است و به همهى اينها هم نمىرسد. حضرت مىفرمايد: محبوبترين كارى كه مىخواهى انتخاب كنى، اولاً «اوسطها فىالحق» يعنى وسطتر باشد. وسط، يعنى ميانهى افراط و تفريط؛ نه در آن افراط وجود داشته باشد، نه تفريط. حق هم درست همين است؛ هيچگاه نه در جهت افراط است، نه در جهت تفريط. «اوسطها فىالحق» يعنى بهطور كامل در آن رعايتِ حق بشود؛ يعنى دقيقاً در حد وسط بين افراط و تفريط باشد. ثانياً «و اعمها فىالعدل» باشد؛ عدالتى كه از آن ناشى مىشود، سطح وسيعترى از مردم را فرا بگيرد. گاهى ممكن است كارى عادلانه باشد؛ اما كسانىكه از اين عدل سود مىبرند، جماعت محدودى باشند. ممكن است كارى ظلم هم نباشد، كار عادلانه و درستى هم باشد؛ اما دايرهى اين كار، محدود باشد. يك وقت نه، انسان دايرهى وسيعى از كار را مورد اهتمام خودش قرار مىدهد و جماعت كثيرى از آن استفاده مىكنند. حضرت مىفرمايد اين كار پيش تو محبوبتر باشد. محبوبتر بودن هم طبعاً معنايش اين است كه اگر امر داير شد بين اين كار و يك كار ديگر، اين را انتخاب كنى؛ يعنى همان اولويتها و تقدمهايى كه ما هميشه مىگوييم رعايت كنيد. اين، يكى از ملاكهاى اولويتهاست.
ثانياً «و اجمعها لرضى الرعية»؛ ديگر اينكه كارى كه انتخاب مىكنى، رضايت مردم را با خودش داشته باشد. «رعيت» به مردم اطلاق مىشود؛ يعنى كسى كه مراعات او لازم است. رعيت چيز بدى نيست. بعضىها خيال مىكنند رعيت فحش است! رعيت يعنى كسى كه مراعاتش لازم است؛ يعنى تودهى مردم و عامهى مردم. اصطلاح «ناس» و «رعيت» غالباً به قشر سواد مردم گفته مىشود، نه گروههاى خاص. تكيهى اميرالمؤمنين و پيغمبر و قرآن هم روى همين مجموعههاى عمومى مردم است؛ همينىكه ما عوام مردم مىگوييم؛ يعنى رعيت و تودهى مردم و سواد مردم؛ همين چيزى كه خواص خاصِ خرج كنِ امروز با طرح آن در مسائل سياسى و اجتماعى مخالفند و اسمش تودهگرايى و پوپوليسم است. اينكه جماعت و حزب و گروه و دستهى خاصى را انتخاب كنيد و اينها بشوند محور تصميمگيرى و محور كار و طبعاً محور خيرات، خيلى خوشخيالى است؛ اينكه آدم خيال كند جماعت خاصى محور تصميمگيرىاند، كارها را آنها مىكنند، انتصابها را آنها مىكنند؛ اما وقتى نوبت تقسيم غنايم مىشود، خودشان را زاهدانه كنار مىكشند و مىگويند نخير، برويد بدهيد به مردم، ديديم و تجربه كرديم كه اينطورى نيست؛ منطقاً هم اينگونه نيست. لذاست كه در منطق علوى، نگاه و توجه به عامهى مردم است. گروههاى خاص و قشرهاى خاص و جماعتهايى كه اسم خاص و عنوان خاصى پيدا مىكنند و براى خودشان تشخص خاصى بهدست مىآورند، مورد اعتبار نيستند؛ نه اينكه بايد به اينها ظلم شود؛ نه، اينها هم مثل بقيهى مردم تشخصى ندارند؛ از نظر اسلام تعينى ندارند؛ لذا مىگويد: «و اجمعها لرضى الرعية»؛ بايد رضايت عامهى مردم جلب شود. معيار و ميزان كار، رضايت و عدم رضايت عامهى مردم است بعد حضرت استدلالى دارد كه خيلى عجيب و جالب است. مىفرمايد: «فان سخط العامة يجحف برضى الخاصة»؛ ملاك و مناط و معيار و ميزان كار، رضايت و عدم رضايت عامهى مردم است. چرا؟ چون اگر عامهى مردم نارضايى داشته باشند، رضايت و خشنودى گروههاى خاص از تو بكلى پامال مىشود و از بين مىرود. اى بسا جماعتى به اسم روشنفكر و نخبگان سياسى، طرفدار حكومت و حاكمى هستند، اما عامهى مردم ناراضىاند؛ اين نارضايىِ عمومىِ مردم، خشنودى و رضايت آن جماعت ويژه را لگدمال مىكند و از بين مىبرد؛ كمااينكه ديديم همين كار را كردند. عكس اين هم صادق است؛ «و انّ سخط الخاصة يغتفر مع رضى العامة»؛ اما اگر مردم را راضى كردى و رضايت عمومى را به دست آوردى، سَخَط و ناخشنودى گروههاى خاص قابل بخشش است؛ يعنى خيلى اهميتى ندارد و خيلى تأثيرى نمىگذارد؛ بنابراين برويد سراغ راضى كردن عموم مردم. آن وقت حضرت نگاه حكيمانهيى دارد. ما هم در همين مدتهايى كه دستمان توى كار بوده، اين را واقعاً ديديم، لمس كرديم. «و ليس احد من الرعية اثقل على الوالى مؤونة فى الرخاء، و اقل معونة له فى البلاء، و اكره للانصاف، و اسأل بالالحاف، و اقل شكوا عند الاعطاء، و ابطا عذرا عند المنع، و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصة»؛ گروههاى خاص در همهجا مايهى اذيتند؛ اولاً در وقت رخاء و آسايش و فراوانى، مؤونهشان بر والى از همه بيشتر است؛ توقعاتشان زياد است؛ فلان چيز را به ما بدهيد، فلان امكان را به ما بدهيد. هنگام آسايش و راحتى كشور و دولت، كه امنيت است و جنگى نيست و مشكلى نيست، بيشترين هزينه را بر حكومت غالباً همين گروههاى خاص دارند. ما روى ضعف خودمان مىگوييم غالباً، اما حضرت نه، بهطور مطلق حكم كلى صادر مىكنند: «و اقلّ معونة له فى البلاء»؛ در سختىها كمترين مقدارِ كمك را اينها مىكنند. مثلاً اگر جنگى پيش مىآيد، ناامنىيى پيش مىآيد، دشمنى حمله مىكند، از اين گروههاى خاص هيچ خبرى نيست؛ كمتر در ميدان هستند. «و اكره للانصاف»؛ از همه نسبت به انصاف، ناخشنودتر و كارهترند؛ از انصاف و عدل و مساوات، بيشتر از همه، اينها بدشان مىآيد. «و اسأل بالالحاف»؛ از همه مصرتر در درخواست، اينهايند. البته مردم معمولى هم نامه مىنويسند و چيزى را درخواست مىكنند؛ يكوقت انسان امكان دارد، اجابت مىكند؛ يك وقت هم اجابت نمىكند؛ ديگر دفعهى دوم و سومى ندارد. اما گروههاى خاص - اينهايى كه جزو ويژهخواران سياسى و اقتصادىاند - اگر چيزى مىخواهند، مثل كنه مىچسبند. الحاف، يعنى الحاح و اصرار. ول نمىكنند تا بالاخره يك چيزى بكنند و ببرند.
«و اقل شكرا عنه الاعطاء»؛ وقتى به آنها چيزى مىدهى، كمترين سپاس را مىگزارند؛ كأنه حقى بوده و بايد به آنها مىرسيده؛ هيچ شكرگزارى ندارند. مردم عادى و معمولى نه؛ اگر در فلان گوشهى محروم مملكت، شما مدرسهى كوچكى مىسازيد، دعا مىكنند، محبت مىكنند، شكرگزارى مىكنند. در مقابل، اگر بهترين امكانات را هم به آن افراد بدهيد، كمسپاسترين هستند.
«و ابطأ عذراً عند المنع»؛ وقتى انسان چيزى به آنها نمىدهد، اگر عذرى هم داشته باشد، اينها عذر را قبول نمىكنند. «و اضعف صبراً عند ملمات الدهر»؛ وقتى مشكلات زمانه پيش مىآيد، اينها از همه كم صبرترند. اگر بلاى طبيعى يا بلاياى اجتماعى پيش بيايد، از همه كم صبرتر و نقزنتر اينهايند؛ بىصبرى نشان مىدهند و هى پا به زمين مىكوبند. «و انّما عماد الدّين و جماع المسلمين و العدة للاعداء العامة من الامة»؛ پايهى دين، تودهى مردمند. اين جمله را اميرالمؤمنين دارد مىگويد. اين اگر پوپوليسم هم هست، پوپوليسمِ علوى است؛ مورد احترام و تقديس ماست. «والعدة للاعداء»؛ در مقابلِ دشمن، عُده و امكان و استعداد عبارتند از همين عامه. «فليكن صغوك لهم و ميلك معهم»؛ ميل و گرايش عمومىات به طرف عامه باشد. البته اينكه گفتيم «اوسطها فىالحق»، من اين نكته را هم تذكر بدهم. پيدا كردن حد وسط با توجه به پيچيدگىهاى مسائل اقتصادى و اجتماعى امروز كار ظريفى است. هنر شما به عنوان وزير و مدير اين است كه بتوانيد با ظرافت اين كار را انجام دهيد، كه هم آنچه را كه «اعم للعدل» و «اشمل للرضا العامة» و «اوسط الى الحق» است، تأمين شود؛ هم با محاسبات صحيحى كه امروز با توجه به پيچيدگى مناسبات اجتماعى و اقتصادى بر انسان تحميل مىشود، منافاتى پيدا نكند. اين ظرافت را حتماً رعايت كنيد. مسئولين را از روي رفاقت و دوستي انتخاب نكنيد البته نامهى حضرت خيلى مفصل است؛ لابد آن را ديدهايد؛ سالهاست كه مرتب به زبان ماها و شماها تكرار مىشود. يك جملهى ديگر از اين نامهى مبارك اين است: «ثم انظر فى امور عمّالك»؛ كارها و امور كارگزاران خودت را مورد توجه قرار بده. اول، انتخاب كارگزاران است؛ «فاستعملهم اختباراً»؛ با آزمايش آنها را انتخاب كن؛ يعنى نگاه كن ببين چه كسى شايستهتر است. همين شايستهسالارىيى كه امروز بر زبان ماها تكرار مىشود، به معناى واقعى كلمه بايد مورد توجه باشد. اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) هم در اينجا به آن سفارش مىكنند. «و لا تولهم محاباة و اثرة»؛ نه از روى دوستى و رفاقت كسى را انتخاب كن، كه ملاكها را در او رعايت نكنى - فقط چون رفيق ماست، انتخابش مىكنيم - نه از روى استبداد و خودكامگى؛ انسان بگويد مىخواهم اين فرد باشد؛ بدون اينكه ملاك و معيارى را رعايت كند يا با اهل فكر و نظر مشورت كند. بعد خصوصيات اين افراد را ذكر مىكند: اهل تجربه باشند، اهل حيا باشند و ...؛ بعد مىرسد به اينجا كه «ثم اسبغ عليهم الارزاق»؛ وقتى كارگزار خوبى را انتخاب كردى، زندگىاش را تأمين كن. من هميشه به مديران مىگويم، در گذشته هم گفتهام، الان هم به آقاى دكتر احمدىنژاد و به شماها مىگويم؛ دائم مأموران و منتخبان خودتان را زير نظر داشته باشيد؛ دائم نگاه كنيد و از اينها غافل نشويد. ديدهايد كه نگهبانها در شب نورافكنهايى را دائم مىچرخانند و گوشهها را نگاه مىكنند؛ شما هم همينطور بايد بهطور دائم امور را زير نظر داشته باشيد و نگاه كنيد؛ بنابراين از كار كارگزارانتان غفلت نكنيد. «ثم تفقد اعمالهم»؛ يعنى از كارهاى اينها جستجو كن، ببين كار انجام مىدهند يا نه؛ درست انجام مىدهند يا نه؛ آيا تخلفى در كارهايشان وجود دارد يا خير. «و ابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم»؛ كسانى را كه چشم و گوش تو هستند، بگمار تا كارهاى اينها را نگاه كنند. «فأن تعاهدك فىالسّر لامورهم حدوة لهم على استعمال الامانة و الرفق بالرعية»؛ اين موجب مىشود كه اينها بتوانند امانت را بيشتر حفظ كنند.
بعد مىفرمايند: «فانّ احد منهم بسط يده الى خيانة اجتمعت بها عليه عندك اخبار عيونك»؛ اگر ثابت شد كه كسى خيانت كرده - نه اينكه تا گزارشى رسيد،
ایمیل مستقیم : info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
working();
|
working();
|
« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما » هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد